به گزارش جام کوردی، کرمانشاه از دیرباز مهد شعر و ادب بوده و بزرگان زیادی را در این عرصه به خود دیده است. ادبیات لکی نیز از این قاعده مستثنی نیست و شاعران نامداری را به جامعه معرفی نموده است. سیدقاسم ارژنگ یکی از شاعرانی است که سالهای بسیاری از عمر خود را در عرصه ادبیات گذرانده است. او در شهر صحنه، در سایهسار باغ کوچکش، هنوز هم پیگیر ادبیات است و گاهی بهعنوان منتقد در جلسات ادبی کارگروه شعر کوردی کرمانشاه نیز حضور دارد. با وی به گفتگو نشستهایم:
- خودتان را بیشتر برای مخاطبان معرفی کنید
سیدقاسم ارژنگ هستم، شاعری از تبار شاعران امروز، با نگاهی امیدوار به تطور، تکامل و تغییر در طی روند کار فکری و هنری در کلیه گونههای هنری و ادبی. به انسان و سرنوشت او و به چگونه بودن و چگونه زیستن میاندیشم. همیشه با چرایی نفس میکشم. چالش را دوست دارم و زیستن با تجربههای تازه و با زمان بودن در زندگی برایم از لذتبخشترینهاست. معتقدم یک برابر یک بودن یعنی دادگری در گسترهی جهان؛ دری و راهی است که عاشقانه دوست دارم بر این خواسته بتابم، شاید.
- چند کتاب شعرتان به چاپ رسیده؟
کتاب اولم «فریادها و امیدها» بود که در سال ۱۳۴۱ چاپ شد و بعد از آن هم کتابهای «عریانتر از زبان شنزارها»، «پنجره شار»، «گولههنار»، «چریکه زام»، «خشت ساق» و «ترجمه اشعار کوردیام» از من به چاپ رسیدهاند.
- بیشتر در چه سبک و قالبی شعر میگویید؟
من بیشتر در حوزه و سبک شعر سپید شعر میگویم، اکثر کتابهایم هم در همین سبک است، اما هر از گاهی شعر چندصدایی هم میسرایم.
- فراز و فرود شعر لکی را چگونه ارزیابی میکنید؟
در کل شاعران مناطق لکنشین در گذشته، شعر را به گورانی سرودهاند. در آن زمان گویش گوران، هم زبان ادبی و منشی والیان و هم زبان آیینی بوده است و بسیاری از شاعران لکزبان در ایلام، لرستان، کرمانشاه و همدان به این زبان شعر گفتهاند. برای نمونه: نوشاد بوالفا در شعر «داره جنگه»، ترکه میر در «کلهباد»، «نجف»، «حقعلی»، آبش میرزا در شعر «شار خاموش»، خانالماس در «آیین و کلام». اما شعر لکی در سالهای دههی ۶۰ اندکاندک از گوران جدا شد و راهی به شکل نو برگزید.
ناگفته نماند شاعران کلاسیک و هجاگو هماکنون نیز هستند، مانند لک امیر، عزیز بیراموند، بابک درویشپور، آرش افضلی، کیوان سواری، فرح بساطی و چند نفر دیگر. حتی خود من هم شعر هجایی دارم. اما برای اعلام موجودیت در شعر کوردی، بیانیهای با عنوان «ئمروو لهکی» نوشتم که در نشریات سیروان و ندای جامعه چاپ شد و از این شعر دفاع کردم. در آن زمان رسم نبود کسی شعر سپید و امروزی فاقد قالب معهود و مرسوم بگوید. به هر حال، موتور کار را روشن کردم و شعرهایم در نشریات سروه، آوینه، ئاویهر، عصر آزادگان، فلسطین و حتی با عصر آزادگان گفتوگو کردم و این روند اندکاندک تولدی در شعر لکی شد. بعد از آن، آرش افضلی، کیومرث ایمانی و دیگران وارد این عرصه شدند.
اما فراز و فرود در تمام دورههای شعری و تمام زبانها و اعصار امری بدیهی است و شعر لکی نیز از این قاعده مستثنی نیست. به نظر من، پیوند داشتن با شعر جهان، پیوندهای فکری و روابط با شاعران و منتقدان سوران، فارس، عرب، ترک و... یک ضرورت است. برای نمونه، شعر چندصدایی توسط رضا براهنی تبلیغ و تجویز شد و شاگردان بسیاری گرد او جمع شدند؛ از جمله شاعران شعر «چند دهنگی (پُلیفونیک) کردستان».
- به عنوان یک منتقد، نگاهتان به شعر کوردی امروز کرمانشاه چیست؟
با توجه به رابطهی ارگانیک و نگاه میدانی به این نوع هنر میتوانم بگویم که شعر کوردی در کرماشان رو به تغییر نهاده و جالب اینجاست که جوانگرایی و اندیشههای نو و کارهای شگرفی در آن دیده میشود. شعر کرماشان راه و پل ارتباطی ایجاد کرده که تجربههای جدید عامل بالندگی اوست.
- جایگاه نقد در ادبیات کوردی جنوب در چه وضعیتی است؟
نقد، انگبین است. اگر صاحب اثر باور به تغییر داشته باشد، باید بپذیرد که راه درست این است که خود را در معرض نقد قرار بدهد و بیشتر از آنکه بنویسد، باید بشنود. ناقد گاهی شوک وارد میکند و به مخاطب، بهویژه صاحب اثر، ضربه میزند. آنکه به هنر روی میآورد باید بپذیرد که نقد عامل پویاییست و بسان خورشیدی است که توسط ناقد آگاه و عادل بر هنرمند میتابد. در جهان، منتقدان بزرگی بودهاند که ما نیاز داریم از اندیشهی این صاحبان فکر بیاموزیم و به کرامت منتقد سر تعظیم فرود آوریم و یاد بگیریم که هوا و فضای سالم، تولد و همزادپنداریها را تاریک نکند.
بر همین اساس، در طی دو سال اخیر در کرمانشاه جلسات ادبی خوبی تشکیل شد که باعث تغییر و تحولات محسوسی شد و رشد «بادکنکیِ» بعضی نمایان گردید. با این حال، اگر به عنصر آگاهی نظر داشته باشیم، مطمئناً در زیر پرتو نقدِ منتقد، خود نیز به ناقدی چیره و خبره تبدیل خواهیم شد. در کل، نقد لازمهی پیشرفت در ادبیات است.
- توصیهی شما بهعنوان شاعر و منتقد به شاعران جوان چیست؟
ما نیاز به دموکراسی در متن داریم. ادبیات جهان این مورد را تجربه کرده است. اکثر نویسندگان شهیر جهان، آثار داستایوفسکی را خواندهاند و نقدهایی نسبت به همدیگر داشتهاند. تجربهی بزرگان، چراغی است تا راه را بهتر بشناسیم. بنابراین نیاز روحی و معنوی، امری ضروری است. ما باید برای رشد، با فکر، تکنیک، تجربههای شاعران دیگر و کلمات نابشان همراه شویم.
گفتگو از رضا جمشیدی