به گزارش جام کوردی، اینجا، هر سنگ، هر کوچه و هر نگاه داستانی برای گفتن دارد. شهری که صدای پای مسافران را قرنهاست میشنود و با آغوشی باز از آنها استقبال میکند.
وقتی به کرمانشاه میرسی، اولین چیزی که تو را در بر میگیرد، عظمت کوههای زاگرس است. کوههایی که بهسان نگهبانانی کهن، قرنهاست بر این سرزمین سایه گستراندهاند. کوههایی که شاهد عشقها، نبردها و حماسههای بیشماری بودهاند. باد که از سمت این کوهها میوزد، انگار نجواهای فرهاد را با خود دارد؛ آن عاشقی که جان بر سر عشق نهاد و با تیشهاش، نهتنها سنگهای سخت بیستون، که دل تاریخ را نیز شکافت.
بیستون تنها یک کوه نیست، بلکه افسانهای است که در دل سنگ حک شده و تا ابد از عشق سخن خواهد گفت. هنوز هم رهگذران وقتی در پای بیستون میایستند، سکوتی عمیق آنها را در بر میگیرد، گویی انتظار دارند صدای ضربههای تیشهی فرهاد را از دل سنگ بشنوند.
در دل این شهر، طاق بستان همچون گوهری بر تارک تاریخ میدرخشد. نقشهای حک شده بر سنگ، که یادگار پادشاهان ساسانیاند، همچنان پرصلابت ایستادهاند، گویی که از پس قرنها، هنوز چشم به راه آیندگان دوختهاند. آب زلالی که در کنار این طاق جاری است، انعکاسی از روزگاران دور را در خود دارد، چنان که هر قطرهاش گویی از گذشته سخن میگوید. اگر در سکوت کنار این چشمه بنشینی، میتوانی پژواک جشنها، نبردها و افتخارات گذشته را در آن بشنوی.
اما کرمانشاه فقط شهر سنگها و کتیبهها نیست. اینجا، جانِ زندهی ایران است، جایی که مردمانش با قلبهایی گرم و دستانی بخشنده، هر رهگذری را به خانهی دل خود دعوت میکنند. لهجه شیرین کردی که بر زبانشان جاری است، تنها یک زبان نیست، بلکه نغمهای از عشق و صداقت است. مردمانش چنان مهربانند که اگر تنها یکبار قدم در این شهر بگذاری، دیگر نمیتوانی از یادشان ببری. مهماننوازی برایشان تنها یک رسم کهن نیست، بلکه بخشی از روحشان است. اگر به خانهای در کرمانشاه دعوت شوی، سفرهای رنگین پیش رویت گسترده خواهد شد، چای در استکانهای کوچک برایت خواهند ریخت و با لبخندهایشان، چنان گرمایی به جانت خواهند بخشید که سرمای هیچ زمستانی را احساس نخواهی کرد.
بازارهای کرمانشاه، خود دنیایی دیگرند. اینجا زندگی جاری است، شور و هیاهو، رنگ و عطر، همه در هم تنیدهاند. وقتی قدم در بازار میگذاری، عطر نان برنجیهای تازه، بوی ادویههای رنگارنگ و صدای پیرمردانی که با لهجهی شیرین کردی سخن میگویند، تو را مسحور میکند. زنان با لباسهای رنگین محلی، در رفتوآمدند، کودکان با شور و شوق در میان مغازهها میچرخند و مردان، با سخاوت و لبخند، کالاهایشان را عرضه میکنند. اینجا خرید کردن، تنها یک دادوستد ساده نیست، بلکه تجربهای است که در دل هر رهگذر، خاطرهای ماندگار بهجا میگذارد.
کرمانشاه در هر فصل، جلوهای تازه از خود نشان میدهد. در بهار، دشتهای اطراف شهر با گلهای شقایق سرخ میشوند و بوی عطرآگین زندگی در فضا میپیچد. تابستان که میرسد، سایهی درختان بلوط، خنکای دلنشینی را به کوهستانهای اطراف هدیه میدهد. در پاییز، رنگ طلایی و نارنجی درختان، گویی تابلویی از هزاران رنگ بر دامنههای کوه نقش میزند و زمستان که بیاید، کوههای زاگرس رخت سپیدی از برف بر تن میکنند و شهر در سکوتی شاعرانه فرو میرود.
اما زیبایی واقعی کرمانشاه، در دل مردم آن نهفته است. در چشمانی که از صداقت لبریزند، در لبخندهایی که مهربانی را فریاد میزنند و در دستانی که هرگز از بخشیدن خسته نمیشوند. هر رهگذری که به این دیار پا میگذارد، با قلبی پر از خاطره بازمیگردد. زیرا کرمانشاه، تنها یک شهر نیست؛ اینجا، بخشی از روح ایران است، جایی که گذشته و حال، در آغوش یکدیگر و قصهای جاودان را روایت میکنند. کرمانشاه شهری است که اگر یکبار به آن قدم بگذاری، دیگر هرگز فراموشش نخواهی کرد، زیرا این شهر نه در نقشه، که در دلها حک شده است.
سارا دشتی – فعال فرهنگی و اجتماعی