به گزارش جام کوردی، “علیاشرف نوبتی” متخلص به پرتو کرمانشاهی در ششم مهرماه ۱۳۱۰ در کرمانشاه به دنیا آمد. از همان کودکی ذوق و شوق ادبی داشت و گشت وگذار در ادبیات کهن و حضور در انجمنهای ادبی شهر زندگیاش را به مسیری کشاند که بهرهاش هم از او شاعری بزرگ ساخت و هم ما را سعادتی بخشید تا هرازگاهی با خوانش شعری از او جان و جهان خود را تازه کنیم. پرتو دستهای کوچکش را به دامان شاعران بزرگ ایران آویخت تا از انس با آنها و شعرهایشان به شاعری بدل شود که نامش نه تنها در زادگاهش، بلکه در سراسر ایران بدرخشد. خود او دربارهٔ ارتباطش با دفاتر شعرِ بزرگان ادبیات ایران چنین میگوید:
«فردوسی شد ز کودکی استادم
با حافظ شیراز به راه افتادم
در صائب تبریز گرفتار شدم
همراهی شهریار کرد آزادم»
پرتو به دو زبان فارسی و کوردی شعر میسرود و در هر دوی آنها خوش درخشیده است. شعرهای او در مجموعهای با نام «کوچهباغیها» به همت محمدعلی سلطانی، محقق بزرگ و نامآشنای کرمانشاهی گردآوری و بارها تجدید چاپ شده است. این مجموعه شامل شعرهای فارسی، کوردی و فارسی کرمانشاهی اوست. پرتوِ فارسیگو، شاعر غزلسرا است؛ غزلهایی ناب و شیوا که بیاغراق آدمی را به یاد شاعران بزرگ ادبیات فارسی میاندازد. در کنار غزل که نمایانگر هنرمندی اوست، قصیده و چهارپاره و رباعی و ترانههای فارسی هم زیبایی خاص خود را دارند. اما بخش شعر کوردی او که شامل غزل و رباعی است، جهان دیگری است و در میان همشهریانش جلوهای دیگر دارد؛ چنانکه بسیاری از شعرهای کوردی او با صدای آوازخوانان همدیاریاش به آثاری شنیدنیتر و ماندگارتر بدل شده است.
نام پرتو محبوس در یک مرز جغرافیایی محلی نیست و بسیاری از صاحبنظران و سخنشناسان ادبیات معاصر ایران، او و شعر او را میشناسند و دربارهاش سخن راندهاند. دیدگاه چند تن از این بزرگان در مقدمهٔ کتاب کوچهباغیها آمده است که ذکر آنها خالی از لطف نیست. دکتر ایرج افشار، نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران دربارهٔ پرتو چنین میگوید: «اشعاری که پرتو با ردیف کلمات مربوط به طبیعت دارد، در من که با تمام مظاهر طبیعت انسی فطری دارم، آتشی افروخته است. اشعاری هم که در آنها یادی از مولد و شهرش کرده محشر است. مگر میتوان شعر فرار و سفر او را خواند و نلرزید؟ آفرینها بر این طبع سلیم باد!» دکتر مظاهر مصفا، شاعر و ادیب بزرگ هم دربارهٔ جایگاه شعر پرتو در ادبیات فارسی اینگونه میگوید: «سخن پرتو چراغ این امید را در دل سخنشناسان و غیرتمندان زبان زنده نگه میدارد که زبان فارسی و کلام دری در مقابل سیل بنیانکن ولنگاریهای زمانه همچنان پایدار و استوار بر جای ماندنیست.» عبدالحسین نوایی، نویسنده و تاریخنگار نیز طبع لطیف و خیال نازک پرتو را اینچنین به تصویر میکشد: «اینگونه اشعار که لفظش زیبا و معنایش شیواست در این مجموعه فراوان است اما گویندهٔ آن اشعار هم مثل اشعارش هرچند که در زمانهٔ ماست، ظاهراً از اهل زمانهٔ ما نیست. مردی است دردمند و صاحبدلی دردپرور و به نظر من ابری که در بیابان بر تشنهای ببارد. مردی بسیار حساس است و همچون دامن استخری که به نسیمی در هم میشکند و موج بر سر موج میزند، از هر حادثه لب به شکوه میگشاید و یک دنیا ناله میکند، بلکه میگرید اما به زبان شعر؛ آنچنان که تو بهآسانی نبینی و بهسادگی ندانی؛ که مردان دوست ندارند گریستن ایشان را شاهد باشی. مرد در درون خود میگرید و سخت هم میگرید و چهبسا اگر تنها بود، به هایهای میگریست و اما در برابر دیگران دندان به هم میفشارد و بغض را در گلو نگه میدارد و چشم بر آسمان میدوزد که تو درخشش اشک در چشمانش و ریزش اشک را بر رخسارش نبینی.» پرتو کرمانشاهی نه فقط یک شاعر سخنسرا که انسانی دردمند است. زبانش زبان مردم است و حالش حال مردم و همین مردمیبودن و از مردم گفتن تاجی است که اگر هنرمندی آن را بر سر بنهد هرگز از بلندی به پستی نخواهد افتاد؛ چنانکه پرتو بود. این شاعر پرآوازه و شیرینسخن در پنجم بهمن ۱۴۰۰ در کرمانشاه زندگی را بدرود گفت تا از آن پس تنها با زبان شعر سخن بگوید که خود در این باره بر این باور است:
«چه باک ار سخن هست و من نیستم
من آنم که جز در سخن نیستم»
گردآورنده: فرزانه کرمی