به گزارش جام کوردی، منصور یاقوتی در پنجم اسفند ماه ۱۳۲۷ در روستای کیوهنان شهرستان سنقرِ کرمانشاه چشم به جهان گشود.
هفتساله بود که به همراه خانواده به کرمانشاه مهاجرت کرد و در مدرسه داریوش به تحصیل پرداخت و دوره ابتدایی را در آن مدرسه به پایان رساند.
دوران دبیرستان خود را نیز در مدرسه کزازی گذراند. پس از دریافت دیپلم ادبی بهعنوان سپاهدانش، به روستاهای اطراف کرمانشاه رفت و به آموزگاری پرداخت.
در سال ۱۳۵۰ بهطور رسمی به استخدام آموزش و پرورش درآمد و در نهایت در سال ۱۳۵۸ از کار اخراج شد.
او پس از اخراج مجبور شد به کارگری، سرایداری و نگهبانی بپردازد. این شاعر، نویسنده، پژوهشگر و منتقد نامآشنای کرمانشاهی از کودکی بهواسطهٔ داستانهایی که مادربزرگش برایش میگفت، دلبستهٔ ادبیات بهویژه ادبیات داستانی شد.
از نوجوانی بهخاطر علاقهٔ فراوانی که به کتابخواندن داشت شروع به خریدن و خواندن کتاب کرد. برای خرید و کرایهکردن کتاب از کتابخانه و نیز برای گذران زندگی مجبور بود روزها در یک نانوایی کارگری کند؛ کاری که برای یک نوجوان طاقتفرسا بود.
چهاردهساله بود که نخستین قصههایش را نوشت؛ قصههایی که خودِ او آنها را داستانهای پلیسی نامیده است.
اما داستانهای پلیسی چیزی نبود که روح او را التیام بخشد؛ چراکه یک روستازادهٔ آشنا با سیستم پر از ظلم ارباب_رعیتی که تمام دوران کودکی و نوجوانی خود را با فقر و کارگری گذرانده بود، باید قلمش را در جایی دیگر به حرکت درمیآورد.
همین تجربهٔزیستی سبب شد که او هم مانند دیگر سرآمدان ادبیات داستانی کرمانشاه، قلمش را به زبانی برای بیان رنجهای طبقهٔ فرودست جامعه بدل کند.
او بخش بزرگی از رنجهای دوران کودکی خویش را در کتاب «کودکی من» به رشتهٔ تحریر درآورده است.
منصور یاقوتی شیفته بزرگترین نویسندههای جهان بود و به داستاننویسانی چون ماکسیم گورکی، آنتوان چخوف، انوره دو بالزاک، رومن رولان، جان اشتاین بک، ارنست همینگوی و دیگران عشق میورزید و با دقت و ظرافت آثار آنان را میخواند و به نقد آنها مینشست.
او نقد را بسیار دوست میداشت و معتقد بود که نویسنده باید ابتدا خودش آثارش را نقد کند و سپس آن را در معرض نقد دیگران قرار دهد؛ زیرا تندادن نویسنده به نقد را تنها راه رشد و کمال او میدانست.
آنچه در آثار یاقوتی اهمیت دارد، نمایش انسان و تقلّای او دربرابر رنج است.
او تلاش میکند تا خمشدن شانههای انسان را زیر بار فقر و ستم و تبعیض به تصویر بکشد.
آثار او بازتابدهندهٔ صدای کسانی است که نالهها و فریادهایشان در گلو خفه شده است.
البته گاه این صدای خفهشدهٔ جمعی، بر زبان فردی چون «چراغ» در داستان «چراغی بر فراز مادیان کوه» جاری میشود و جهان ظلم را به آتش میکشاند.
از دیگر میدانهایی که یاقوتی مشتاقانه و مصرانه در آن قلمفرسایی کرده، فرهنگ عامه است.
او همچنین از معدود کسانی است که برای کودکان و نوجوانان هم دست به قلم شده است تا آثاری ارزشمند بیافریند.
از یاقوتی آثار متعددی در حوزهٔ داستان، شعر، ادبیات کودک و نوجوان، فرهنگ و ادبیات عامه و نقد ادبی منتشر شده است.
نخستین کتاب او با نام «زخم» در اوایل دههٔ پنجاه توسط انتشارات «شبگیر» به چاپ رسید.
از دیگر آثار او میتوان به گلخاص، داستانهای آهودره، با بچههای ده خودمان، سال کورپه، پاجوش، زیر آفتاب، افسانههایی از دهنشینان کورد، توشای پرندهٔ غریب زاگرس، پری چلگیس، مادیان چهل کُره. چاڵ، سۊر خۊن، ترجمه برزورنامه، آیین یارسان در اساطیر اقوام کورد و… اشاره کرد. منصور یاقوتی نویسندهای آزاده بود و قلمی آزاد داشت که هرگز به اسارت درنیامد.
خود او نیز در این باره میگوید که آنچه مرا به نوشتن وا میدارد یک انگیزهٔ درونی قوی است نه سفارش هیچکس.
چخوفِ ادبیات ایران در هشتم دی ماه ۱۴۰۳ پس از گذراندن عمری پر از مشقت و تنگدستی و بعد از تحمل یک دورهٔ بیماری سخت چشم از جهان فرو بست.
به اهتمام فرزانه کرمی