حادثهی تلخ و تکاندهندهی جانباختن بانوی مظلوم، الهه حسیننژاد، که احساسات عمومی را بهشدت جریحهدار کرد، بار دیگر نشان داد که در ساختار مدیریتی کشور، همچنان «درمان پس از فاجعه» جایگزین پیشگیری مسئولانه و تصمیمگیری بهموقع شده است.
چند روزی بیشتر از آن اتفاق دلخراش نگذشته بود که خبرهایی از تلاش برخی دستگاهها برای ساماندهی ماشینهای کرایهای و مسافرکشها و بهطور کلی وضعیت نابسامان حملونقل شهری منتشر شد. هرچند این اقدامات در ظاهر گامی رو به جلو هستند، اما پرسش اصلی این است: چرا همیشه پس از وقوع حادثه، به یاد اصلاح میافتیم؟ چرا تا زنگ خطر به فاجعه ختم نشود، اقدامی نمیشود؟
نمونهای دیگر از همین رویکرد را میتوان در صحبتهای اخیر رئیس سازمان حفاظت محیطزیست دید؛ جایی که پس از کشته شدن چندین محیطبان در سالهای اخیر، اعلام شد بررسی طرحی برای اصلاح قانون حمل سلاح محیطبانان در مجلس آغاز شده است.
سؤال ساده اما تلخ این است: آیا حتماً باید خونهایی بر زمین بریزد و به سلب حیات عزیزانمان و داغدار شدن خانوادهها منجر شود تا صدای کارشناسان شنیده شود و نهادهای مسئول، وظایف و مسئولیتهای قانونی خود را بهدرستی و بهموقع انجام دهند؟ آیا فقدان این عزیزان و رنج خانوادههایشان، بهاییست که باید پرداخت شود تا برخی مسئولان ناکارآمد و بیکفایت از خواب غفلت بیدار شوند؟
چرا مدیریت بحران در کشور ما تنها پس از وقوع بحران فعال میشود؟ نهتنها برای محیطزیست، نه فقط برای حملونقل شهری یا امنیت عمومی، بلکه در بسیاری دیگر از حوزهها نیز ردپای همین تعللها و تأخیرهای ویرانگر در تصمیمگیری — به قیمت نابودی جان و زندگی شهروندان — بهروشنی دیده میشود.
امروز، مطالبهی عمومی این است که مدیران و مسئولان کشور، بهجای آنکه پس از هر فاجعه با فرافکنی به دنبال «توجیه» و «بهانهجویی» یا تجویز «مسکّنهای موقتی» برای رفع مسئولیت خود باشند، با آیندهنگری، شجاعت در تصمیمسازی و بها دادن به هشدارهای صاحبنظران و دلسوزان، راه را بر فجایع و بحرانهای احتمالی ببندند.
تا کی قرار است «علاج واقعه پس از وقوع» رسم سیاستورزی و ادارهی امور باشد؟
افشین رشیدی- فعال اجتماعی