به گزارش جام کوردی، شاهمراد مشتاق در سال ۱۲۹۶ در محلهٔ «چنانی» کرمانشاه به دنیا آمد. نام مادرش فانوس و نام پدرش خدامراد بود. از همان دوران خردسالی، روزگار پشتِ تیرهاش را به او کرد تا جز سیاهی چیزی نبیند. چهارساله بود که بیناییاش را بیماری آبله گرفت. خود او در این باره چنین میگوید:
«ههنوز نهشناسوم چهپ و راس دهست
دهست جههاندار، جههانبینم بهست»
اما گویی روزگار قصد نداشت شمشیر کینه بیدلیلش را غلاف کند و او را در همان کودکی از آغوش گرم مادر بینصیب کرد. پدرش را نیز در آغاز نوجوانی از دست داد تا به گفتهٔ خودش خاک یتیمی بر سرش بریزد. نابینایی، فقر و بیسرپرستی مسیر زندگی او را تغییر داد و او را از زندگی معمولی محروم کرد. بنا بر همین محرومیت، شامی هرگز به مکتب نرفت و خط ننوشت. او مجبور شد آستین بالا بزند تا روزگار بگذراند بدون اینکه دست نیاز به سمت کسی دراز کند. بنابراین برای گذران زندگی به کارگری مشغول شد. نوجوان بود که به خانهٔ یکی از روحانیان محل به نام شمسالدین آلآقا (شمسالعلما) راه یافت و در محضر او با ادبیات کلاسیک فارسی بهویژه اشعار خیام و سعدی و حافظ آشنا شد و با آنها انس گرفت. قریحهٔ شاعری و شبنشینیهای کودکی و مجالس شعر شمسالعلما و زندگی تیره و تاریک او دست به دست هم دادند که در ادبیات کرمانشاه شاعری به نام شامی کرمانشاهی قد علم کند تا با زبانی ساده و عامیانه به روایت رنج و تنگدستی مردم بنشیند. شاعر روشنبین ما برای دنیای شاعرانهاش تخلص شامی را برگزید؛ نخست به این دلیل که شامی تلفظ عامیانه و مخفف نام شاهمراد بود و دوم اینکه زندگی او از بدوِ تولد به تاریکی و سردی شامگاهان میمانست. شامی سواد خواندن و نوشتن نداشت و از همین رو بسیاری از اشعارش در هیچ دفتری ثبت نشد و کمکم از یادها و خاطرهها و زبانها رفت. زبان شعر او زبانی ساده و عامیانه است. زبانی که مردم کوچه و بازار دوستش دارند و میفهمندش و شعرهایش را از بر میکنند. زبان او ساده است و صمیمی و مردمی؛ زبانی که از مردم برای مردم حرف میزند و به سادهترین شکل ممکن فقر و ناکامی همشهریانش را فریاد میزند. اما این سادگیِ زبان و محبوب کوچه و بازار بودن نه نقطهٔ ضعف که نقطهٔ قوت شاعر است در سبکی که آن را سبک ساده مینامند و به باور خیلیها شامی بنیانگذار آن در شعر کوردی است. این سادگی به معنای خالیبودن شعر او از ظرافتهای ادبی نیست. در اشعار او صنایع گوناگون ادبی چون جناس، همآوایی، تشبیه، کنایه، استعاره و… حضور دارد؛ البته از نوعی که مخاطب بهصراحت معنای آن را دریابد. شعر شاهمراد مشتاق زاییدهٔ رنج است؛ همچنان که خود او. مردم کرمانشاه او را میشناسند و دوستش دارند و اشعارش را به خاطر سپردهاند؛ خصوصاً شعر «کرانشینی» او که با خلق احساس دوگانه غم و شادی، در حافظهٔ تاریخی مردم این سامان ماندگار است. شعر او به زبان کوردی کرمانشاهی است و اشعاری هم به زبان فارسی دارد. در همه این اشعار مضمون اصلی فقر و تنگدستی است و شاعر در کنار آن از جبر روزگار و تحکّم سرنوشت و ناپایداری دنیا و اعتیاد جوانان مینالد. او شاعر عاشقانهسرا نیست؛ چراکه از زندگی آن چیزی را سروده که لمس کرده است و آیا او چیزی جز رنج و محنت دیده است که بسراید؟ شامی شاعری پریشانحال است و انگار پریشانخاطران در خاک رفتهاند و او را از خاک ایشان آفریدهاند:
«پهریشانم پهریشانم وڵم که
دوچار دهرد پنهانم وڵم که
وڵم که تا نهوهیت کهس پهی وه دهردم
دو سێ روژێ که مهمانم وڵم که
نهگرت کهس دهعوهتم خوهم بیمه مهمان
وه کار خوهم پشیمانم وڵم که
نه ساخت من وه فوولاده نه وه سهنگ
ههف ههشت ده تیکه سوقانم وڵم که…»
شامی در دوم آذر ماه سال ۱۳۶۳ در ۶۷ سالگی پس از طی یک دوره طولانی بیماری درگذشت. جسم و جان رنجورش در باغ فردوس کرمانشاه به خاک سپرده شد؛ تا خاک او گِلِ خلقت کدام پریشانخاطر باشد؟!
به اهتمام فرزانه کرمی